شعر زیر از طرف پسر عموی گلم ، آقا رشید،از تهران برایم فرستاده شد .شعری زیباست که از سوی ایشان تقدیم  دوست داران علم وادب پارسی می شود.

1392/9/14

قبلاٌ داستان مرد غارنشینی به نام عزیز را شنیده بودیم که در جنگلهای شفت زندگی میکند وباور نداشتیم برای او رقیبی پیدا شود اما.........بخوانید

مردی که یک قرن است حمام نرفته +عکس

تقــــــــــــدیم به دوست قدیمی وبسیار عزیزم آقا صادق

ساعت کمی از پنج صبح شنبه 92/8/25 گذشته بود که بادو باران درگرفت وچنان غوغایی برپاشد که نپرس

لطفاٌ با این کارها شیعه را بد نام نکنیم

مراسم تیغ زنی وقمه زنی که توسط افغانی ها انجام گرفته است.

تاسوعا وعاشورا ودهه اول محرم امسال نیز به تاریخ پیوست .اما من حقیر واقعاّ مانده ام که چه بنویسم .مدت سی سالی که در شهر رشت زندگی میکنم هرسال دریغ از پارسال

اهل شولم جملگی یار حسین        شولمی باشد عزادار حسین

یاقتیل اشقیا     خامس عال عبا

 نوحـــــــــــه برای کربلا

نوّهِ دشمن خود را نکشد زنگیِ مست

<<زبانحال ما>>

من تازه دیپلمم را گرفته بودم .برادر بزرگم یدالله  به شکارقرقاول وماهیگیری در آ بهای آزاد علاقه داشت .اوکارمند تآمین

اجتماعی تهران بود .

تالشی.......................................ترجمه به فارسی

قشنگه بهــــــــــااااااار،      ......بهارِ قشنگ،

پدر مرحومم مردی مومن واهل نماز،روزه وعاشق اهل بیت بود.

((برای عاشقان اهل شولم.....که دل دربند کارو یار دارند))

جوان روستایی اهل کار است

سرزمین محبوب

با من هزار خاطره از توهمراه  است

ب

یاران قدیمی وصمیمی،

رفتند به تقدیر وبه جبر،

دل ما طاقچه خاطره هاست،

یاد ما قاب روی طاقچه است،

رنگها ناپیدا،

نقشهارا همه پوشیده غبار،

نقش قاب دل ما رنگ صمیمیت نیست،

که اگر بود،به دستی خاکش،

می زدودیم به دستمالی ، فوتی،آری

نقش قاب دل ما رنگ صمیمیت نیست،

رنگ بی مهری و دلگیری ماست ،

خاک آن طاقچه محصول فراموشی ماست.

شعر از: عاشوری 1392/6/22

بچه که بودم شنیدم که یکی می گفت "کلکا پیس را بکش" وبعد دیدم یکی دُم کنجشک مرده ای را که زیبا هم بود گرفته و می گوید کُشتم ،کُشتم .

خاطره

یکی از هم ولایتی های عزیزمان پس از مطالعه شعر(سلام بر شولمی ها) یاد آوری جالبی کرده بود .