مردی از شولم A MAN OF SHOULAM مطالب هنری ،ورزشی، خاطرات شخصی و متنوع ANYTHING |
|||
چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, :: 22:34 :: نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI
ا شروع تعطیلات مدرسه کار ما در تابستانهاقبل وبعد از فارغ شدن از کار درو برنج مزرعه ، سرگرمی های ورزشی بود بچه های روستا به سه رشته ورزشی گرایش داشتند .فوتبال ،والیبال وکشتی گیله مردی کار ما بود اکثرآفوتبال میکردیم والیبال هم همینطور .مکانهای مناسبی برای ورزش نداشتیم هرجا زمین صافی بود پاتوق ما بود ولی بهترین جا دوجابود یکی محوطه خانه ما درمنطقه لات شولم ودیگری حیاط مدرسه ابتدایی روستا بود .مدرسه به خاطر اینکه در مرکز روستا بود جای بهتر ونزدیکتری برای بچه های اطراف بود وبه دوسه تا دکان هم نزدیک بود این دکانها متعلق به امان الله شفاه، جانعلی فرید ،مرحوم سید عبدالله موسوی بود آن وقتها دور مدرسه دیوار نداشت وچندردیف سیم خاردار که اکثراٌچوبهایش شکسته ودرزمین خوابیده بودحکم حصاردورمدرسه را ایفا می کرد.ما برای استفاده از حیاط مدرسه مانع بزرگی به نام قنبر ارمیون داشتیم که خدمتکاروفراش مدرسه و بیگانه با ورزش بود وچون خانه اش با مدرسه فاصله داشت وبه باغ وبجار ودامهایش می رسید ما بیشتر روزها فارغ البال کار خودمان را می کردیم بچه های فوتبالیست دوره ما هم عبارت بودند از خودم،محمود عابدین پور،فریدون ومسلم فرید، مرحوم جمشیدعاشوری ،نادر زحمتکش،مختارسلطانپور،ستار ارس، رمضان وحدتی، عیسی مودتی ،علی عابدین پور،عزیز یوسف نژاد،مهدی محبی،هادی آرول،محمدعلی عابدین پور یحیی عابدین پور ،زاهدی،وچند نفر دیگر .ماعصرها تا غروب با هیجان وهیاهوی زایدالوصف دراین مکانها با توپ پلاستیکی فوتبال گل کوچک میکردیم به طوری که شامگاهان ودر تاریکی ، خیس عرق وخسته وکوفته به خانه بر می گشتیم وهمینکه شام میخوردیم پشه بند میبستیم ودراز به دراز به خوابی عمیق حاصل ازخستگی فرو می رفتیم حتی عوعوی سگها وشغالها هم بیدارمان نمی کرد. صبح ها تادیروقت می خوابیدم وبا نیرویی جدید با صدای مرغان وپرندگان وماع ماع گاوان که در جنگل در حال چرا بودند ازخواب میپریدم می رفتم لب چاه وبا سطلی که به طناب بسته بود از چاه آب میکشیدم دست وصورت خودرا صفا می دادم ومهیای روزی با ماجراهای جدید می شدم صفای یک روز آن زمان به خوشی صدروز این روزها می چربید .مسابقاتی هم ترتیب می دادیم وبا توپی چرمی وغیر استاندارد با بچه های شولمروار در کنار رودخانه شولمروار که ناصاف وپر از دست انداز بود مسابقه می دادیم .قاسم ارهفت ، امیر ارهفت ، فامیل آزاد، گوشه گیروچند نفر دیگر از شولمرواریها وکرگه کویی ها یک تیم تشکیل می دادند گاهی اوقات وسط بازی کار ما به درگیریهای قبیله ای! می کشید که با وساطت عاقلترها از خر شیطون می آمدیم پایین .به اصطلاح مربیهای ما هم حبیب عاشوری وبراتعلی روزه دار بودند .ما در هنگام بازی آب خنک نداشتیم بخوریم واز یخ خبری نبود .عجب روزگاری بود عجب زمانه ای بود عجب صفایی بود .ای روزگار گذرنده وبی وفا .
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ مردی از شولم خوش آمدید.این وبلاگ در برگیرنده مطالب مختلفی شامل خاطرات ، شعرمحلی وتالشی،شعرهای روز و نیز تصاویرمی باشد. این وبلاگ یک وبلاگ شخصی است و مطالب ان در زمینه های مختلف نقطه نظرات خودم می باشد امکان این هست که در بعضی موارد اشتباهاتی در بیان رخ دادهایی که جنبه غیر شخصی داشته باشد، وجود داشته باشد .در مورد شعرها نیز عرض شود تمام شعرها را خودم سروده ام وبراین باورم استفاده ازمطالب دیگران به نام خودهنر نیست. آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
|||
|